loading...

وقتی که عشق سر قدم باشد

سلام اینجا داستان یک دلدادگی را به همراه تجربیاتی برای زندگی خواهید خواند

بازدید : 468
شنبه 9 اسفند 1398 زمان : 19:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

وقتی که عشق سر قدم باشد

8/12/98

فکر کنم از خریدن گوشیم نهایتا یک سال بگذره

میگن باتری نوت 8 خیلی قویه

اینقدری که وقتی رفتم مبایلی و گفتم حس میکنم باتری گوشیم سالم نیست گفت خانم نوت 8 به ین راحتی خراب نمیشه‌ها

گفتم حالا یه چکی بکنید زد رو سامانه گفت 30 درصد فقط سالمه .

چیکار میکنین با این ....

رفتم سر سفره بابام گفت تو کی تو روز هست که گوشی دستت نیست یعنی اصلا زندگیم میتونی بکنی این چه زندگی ایه ...

بعد دوستام و رفقا وفامیل و خواهرم و همه بهم میگن تو چرا هیچ وقت جواب تلفن نمیدی

چرا همیشه میخوای زود قطع کنی

یه دوستام هست که کلا فکر کنم نا امیده ازم .

تو موسسمون هم یه مشکل خیلی خندههههه داری داریم اونم اینه که خیلیا میخوام به موسسمون کمک نقدی کنن بعد ما اسمشونو نوشتیم فرصت نکردیم پیگیری کنیم . مثلا یه مورد واضحش طرف گفته اقا یه صندلی اداری بخرید من میخوام هزینشوو بدم ... نگم برتون دو ساله همچنن میگه صندلی بخرید و ما نشده که نشده که نشده

اینا همه حاشیه بود همشم درست میشه به زودی درست میشه ... الان سال‌های اول کار افرنیمونه ... اخر این قصه ولی قشنگه اخرش میشم شبیه استوری‌های دلچسب اینستا

نصف سالو میرم شمال

نصف سالو تو شهر خودم

عصراش به اشپزی میگذره و موسیقی و مطالعه

صبحاشم به بوی کیک و یه زندگی در مسیر عاشقی

همه اینا حاشیه بود میخواستم دستم گرم نوشتن بشه تا از درس امروزم از زندگی براتون بگم .

بریم؟

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز یه درس جالب از زندگیم گرفتم

درس که نه یه تلنگر

یه ببین حواست هست ؟

امروز سر شب اومدم تو اتقم و میخواستم شروع کنم به جمع و جور کردن اتاقم

گوشیمو زدم تو سه راهی بغل میز شارژ بشه

اسپیکرو اوردم موزیک بذارم

و نمیدونم چی شد که رفتم و اومدم و رفتم و اومدم ساعت شد ده و نیم .

وسطش قبض دادم

جواب خانم ترکیو دادم

شام خوردم

اما سعت رفته بود و وضعیت اتاق همون شکلی بود

گفتم خب اشکالی نداره یه کافیمیکس میخورم و مجدد شروع می‌کنم

کافیمیکسو ریختم و موزیک که رفته بود رو یه سخنرانی رو زدم بعدی و بزار برم نت گوشیمو قطع کنم

... به خودم اومدم دیدم ساعت شده 11 و نیم شب

یهو به خودم اومدم ... کافیمیکسم کوش ؟

نگاه کردم دیدم رو مزه یادم رفته بخورم سرد شده رفتم گذاشتم تو ماکروفر و برگشتم یه ذره جمع و جور کردم و یه سری به گوشیم زدم و دوباره به خودم اومدم ا کافیمیکسم کوش ؟ اهاااان تو ماکروفره رفتم باز کردم نگاه کردم هیچی نبود .

طیبه نگام کرد و جون دوزاریش افتاده بود خیلییی بهم خندید گفت لابد اب شده دود شده نیست .

تو اشپزخونه دنبالش گشتم نبود

برگشتم تو اتاقم پیداش کردم گذاشته بودم رو قفسه کتابخونه

کی اورده بودمش

کی سرد شده بود

لیوانو برداشتم

و فاجعهههههه

دیدم توش دیگه کافیمیکس نیست من خورده بودمش

ولی اصلا یادم نبود

چطور فکر میکردم هنوز تو ماکرو فره ولی خورده بودمش

مگه میشه ؟

اره میشه

وقتی تو لحظه‌ی حال نیستی

وقتی فکرت اینجا نیست

وقتی غرقی

غرق بودم

غرق بودن در هر حالتییییییییییییی که میخواد باشه خوب نیست

وقتی به بهترین پروژه‌ها و بزرگ ترین مشکلات و خاص ترین برنامه‌ها و هرچیزی فکر میکنی و حالتو از دست میدی خوب نیست .

من حال رو از دست داده بودم

و من دزد رویاهام رو پیدا میکنم

به زودی پیداش میکنم و میکشمش . جدالمون این روز‌ها سر و صدا به پا کن شده

همه این روزها ازش شنیدن که میگم

................. ندارم .

دزد این ندارمو پیدا میکنم و دستمو میبرم ستاره‌ی رویاهامو میچینم به زودی .

چون من به ارزوهام قول رسیدن دادم

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 25
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 2
  • بازدید کننده امروز : 3
  • باردید دیروز : 2
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 10
  • بازدید ماه : 132
  • بازدید سال : 422
  • بازدید کلی : 12083
  • کدهای اختصاصی