loading...

وقتی که عشق سر قدم باشد

سلام اینجا داستان یک دلدادگی را به همراه تجربیاتی برای زندگی خواهید خواند

بازدید : 427
جمعه 15 اسفند 1398 زمان : 21:11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

وقتی که عشق سر قدم باشد

حرف دلی برای راهبر که ارسال نشد

سلااام خدمت دوستان عزیزم و استاد گرانقدر

این روز‌ها حرف‌هایی هست که جو کلاس من رو از زدنش ترسونده .. یعنی ترسیدم نگرش استاد روم از بین بره و هی سعی کردم تو اون گروه واتس اپه و تو مکالمت تلفنی با دوستامون حل و فصلش کنم

خب اخه نگرش استاد و پیشرفت و روون جلو رفتن کلاسمون برام خیلی ارزشمنده و به خاطرش با تمام وجودم تلاش می‌کنم

گرچه میدونم نتیجه دست خداست .

البته ناحق نگفته باشم تا همین جاشم بیش از همه سوال پرسیدمو و غر زدمو و ...

در حالی که با تمام وجود معتقدم وقتی هدفی رو انتخاب کردی باید نیشتو ببندی سرتو بندازی پایین و کارتو بکنی

اما خب یه چیزایی به اسم دغدغه هی سر منو از کار بلند می‌کنه

خب دوست داشتم این وبلاگ رو بنویسم برای دوستانم و باهاشون از دغدغه‌های روز مرم بگم

ببینم چند درصدش مشترکه

اخه اگه بخوام این دغدغه‌ها رو به ادم معمولیای دور و برم بگم که حماقته اونا هیچی از اهداف ما نمیدونن پس بهتره با دوستای بیست درصدیم به اشتراک بذارم چون اونا دیدگاه بینش شبیه به خودم دارن چون هم گروهین و تا سر حد مرگ برای منصرف کردن من تلاش نمی‌کنن چون حمایت گری میکنن .

امروز صبح بلند شدم و گفتم بزار اول همه ویدیو اینستاگرام رو بگذارم

خود محتوا اماده بود

منم اماده بودم

اما چالش‌های همیشگی که کسی نمیبینه و هر بار به یه شکلی میاد که اعصاب ما رو به هم بریزه وجود داشت

توی اتاقم فیلم گرفتن راحت بود ولی صبح به این زودی همه خواب بودن و صدای من شبیه رادیو تو خونهه پخش می‌شد .

بلند شدم چادرمو برداشتم برم تو حیاط که بابا بیدار شد و گفت کجا میری گفتم حیاط گفت وا با چادر میری ... حالا بیا و تو این خواب ناز توضیح بده دارم میرم فیلم بگیرم

خلاصه این چالش رد شد رفتم حیاط افتاب مثل چی تو هر گوشه و زاویه حیاط وجود داشت

یه جایی رو پیدا کردم و نشستم که شروع کنم

اما خب تو این مدت حرف‌هایی تو ذهنم بود که همونا یه فیلم 5 دقیقه‌‌‌ای رو برای من یه کار انرژی بر می‌کرد

مثلا اینکه تو این هفته کلی پیشنهاد از جانب دوستان و چند تا ناشناس داشتم بابت رشد دادن کیفیت صفحم یکی از زاویه دوربین میگفت یکی از نوع نشستنم یکی از محتوا

خب اما استاد گفته بود که حساسیت به خرج ندیم کیفیت و مخاطب و محتوا الان اهمیتی نداره

اما خب ازونطرف هم میگفت مخاطب اهمیت داره

از طرف دیگه میدونستم اینستا فضای خاطره و گپ و زندگی روتین و سرگرمیه و نباید توش تدریس کرد

از اون طرف باید محتوای کتابم رو فیلم می‌کردم

ازونطرف میدونستم وقت گذاشتن و یه سبک خاص رو انتخاب کردن یه صفحه زمینه‌ی خوشگل یه استایل خاص واسه پیجم خیلی مخاطب رو راضی تر می‌کنه

ازوطرف استاد میگفت 50 تا ویدیو بد بهتر از ده تا ویدیو خوبه

راستش گیج شده بودم واقعا گیج شده بودم

از یه طرف بهم گفته می‌شد باید بداهه گویی کنم

از یه طرف نقد‌هایی می‌شد که برای رفعش باید دست از بداهه گویی بر میداشتم

ازونطرف بعد از اپلود فیلمم میدیدم اینقدر از نزدیک فیلم گرفتم که هرچی ایراد تو صورتم بوده بلد شده تو دوربین خب حلا باید برش دارم یا مهم نیست

و من میموندم و حال نا راضیم از گذاشتن فیلما

اینروز‌ها اونقدر پر از شوق و انگیزه ام که حد نداره

اما از او طرف هم پر از ایده و دیتا‌ی جدید هستم

ازونطرف هم خب روتین زندگی به چالش‌هایی رو برای ادم ایجاد میکنه که گاهی عقب میمونی

ازونطرف تو چه جوری انجام دادن بعضی کارها میمونی و واقعا نمیدونی چجوری انجامش بدی

ازونطرف حرف بزنی میگن کمال گرایی

سخت میگیری

خب اما کی هست که بیاد راه راحت گرفتن رو به ادم یاد بده

من میدونم دیگه به چیزی به نام زمان نیاز دارم بلکه به چیزی به نام نحوه‌ی استفاده بهینه از همین زمانی که دارم رو میخوام

با تمام وجودم تمام چالش‌های زندگی رو هرس می‌کردم

هر ایده جدید هر همایش جدید هر کتاب جدید

ولی با تمام این موارد باز هم رضایتی حاصل نمی‌شد

باز هم ترس نرسیدن بود

باز هم ترس نکند اشتباهی مسیر را می‌روم بود

من میمانم و اشکهیم و وبلاگی که میخواستم به همه ارسال کنم

اما

از ارسالش منصرف می‌شوم

چون میدانم اینها همان چالش‌هاییست که خودم باید برطرفش کنم

و همان چالش‌هاییت که خیلی‌هایش باید بماند گوشه‌ی ذهنم و اصلا برطرف نشود ...

دلم عجیییییب زمان میخواست عجییییییب تشنه‌ی زمان بودم

تشنه‌ی یک راهبر و یک فرقان همیشگی

تشنه‌ی یک استمرار بدون توقف

راستش زندگی زوایا و حوزه‌های مختلفی دارد و این مشکل در همه‌ی حوزه‌ها من را بد جور به پیدا کردن راهکار انداخت ه است

میدانستم که تمام این خواستن‌ها برای عبد شدن بود

میدانستم که نیت مهم است نه نتیجه

میدانستم که ارامش ته همه‌ی این تلاش‌هاست

اما چیزی که حاصل امده بود کمی‌با ارامش فاصله داشت و یک ج کار ایراد دارد که باید برطرفش کنم

میدنستم که من ز چند نفر بچه‌های راهبر جلو ترم و از چند نفرشان عقب تر

اما انها مد نظر من نبود

من از خودم عقب بودم و این مسیله ام شده است

ویدن سهم من شده بود در این روزهای اخر اسفند ماه

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 25
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 15
  • بازدید کننده امروز : 12
  • باردید دیروز : 2
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 23
  • بازدید ماه : 145
  • بازدید سال : 435
  • بازدید کلی : 12096
  • کدهای اختصاصی