loading...

وقتی که عشق سر قدم باشد

سلام اینجا داستان یک دلدادگی را به همراه تجربیاتی برای زندگی خواهید خواند

بازدید : 380
يکشنبه 10 اسفند 1398 زمان : 11:43
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

وقتی که عشق سر قدم باشد

دنیا نشسته بود ناز منو بکشه

باید پا میشدم و جمعش می‌کردم

نشسته بگم میخوام و پای خواستنم نایستم

دنیا اهل نشستن پای بد قولی‌ها و بی تعهدی‌های من نبود

میگن یا به اندازه ارزوهات تلاش کن یا به اندازه تلاش‌هات ارزو

اما من ارزوهام زیاد و تلاشم کم بود

اینروزها از در و دیوار محکوم می‌شدم به زیاده خواهی

به کمال طلبی

ادم‌ها بی رحمانه این را تکرار می‌کردند و تکرار می‌کردند و تکرار می‌کردند

و بیرحمانه میگفتند تو خیلی عالی هستی تو خیلی سرت شلوغه چرا از خودت انتظار زیادی داری چرا غصه میخوری در حالی که خبر نداشتن تو ذهن من رویاهام چه شکلیه

من ایستاده بودم پای دماوند

درسته که توان رفتن نداشتم

درسته جسارت و باور و انرژی لازم برای صعود نداشتم

اما همه میگفتن خب زیادی چرا انتظار داری بیا برو صفه بیا برو کرکس

هیچ کس نمیگفت من باهات میام

من پشتیبانیت میکنم

من راهشو بهت یاد میدم چجوری توانمند بشی واسه دماوند رفتن

من نقطه ضعفتو پیدا میکنم

و من خسته بودم از این پیشنهاد‌های بدون راهکار و حمایت

یه سری میگفتن دنبال سه تا خرگوش داری میدوی و نمیرسی به هیچ کدوم

بعد همونا میگفتن ادم هرچیو باور کنه ممکن میشه

پس چرا خودشون با تیشه میزدن به باورهای من من معتقد بودم میشه دنبال سه تا خرگوش زندگیم همزمان بدوم ولی اونا میگفتن نمیشه .

اون وسط یکی میگفت حالا به نظرم ترنمو بیخیال شو کی گفته ترنم عبودیت تو هست ...

یکی دیگه میگفت برای چی میری بادران نه تو به من بگو چی میخوای که محتواسازان نداره

یکی دیگه میگفت محتواسازان همیشه هست ولش کن

ولی نمیگفت دانشو که همیشه نیست

این تیم که همیشه نیست

من واقعا به همه‌ی لیستی که جز برنامم نوشته بودم نیاز داشتم

من همشو با هم میخواستم

هیچ جوره دلم راضی نمیشد که یکیشو حذف کنم ولی ازینکه بازم سنگین بود اذیت می‌شدم

تشنه‌ی رشد کردن توی کارم بودم

و ارزش زندگیم ارامش بود و گاهی حس میکردم دارم از خط ارامش خارج میشم

این روزها ورد زبونم شده بود وقت ندارم وقت ندرم زندگی سخته

دلم میخواست بزنم تو دهن هر کسی که وقتی بهش این مشکلم حرف میزنم میگفت تو کمال طلبی

تا اینکه شیما ثبل این که من اینکارو کنم زد تو دهنم و گفت ثابت کن کمال طلب نیستی

شیما دوست باحال دوره کنکور ارشدم بود

باهاش اتفاقی اشنا شدم و چهار پنج ماهی کتابخونه ازادگان درس میخوندیم

و بعدشم تو موسسه ترنم که قبلا خونه‌‌‌ای پر از خالی بود 13 روز عید رو خوابگاهی درس خوندیم

الان شیما تهرانه و داره واسه خلبانی تلاش میکنه

منم اصفهانم و هنوز ارشد نخوندم درواقع مدیریت موسسه رو به ارشد ترجیح دادم و هنوزم که هنوزه نشده ادامه بدم .

خلاصه من وشیما هر دو توی کتاب انگیزشی خوندن و اینا روحیاتمون مثل هم شد با هم چالش‌های موفقیت میذاشتیم

الانم دوره ماورا طبیعه رویال ماند رو ثبت نام کردیم

شیما زد تو دهنم و گفت تو اجازه نداری به خودت اینقدر فرصت بدی

گفت اگه سه تاشو میخوای ثابت کن دنیا نشسته ناز بهونه‌های تو رو بکشه

گفت

60روز زمان داری اگه تونستی 60روز رو برنامت بری میتونی سه تا کاارتو با هم ادامه بدی اگه نتونستی مجبوری یکیشو حذف کنی

نمیشه و نمیخوامم نداره اگه میخوای نشون بده که پاش وایمیسی

60 روز دیگه میشه ده اردیبهشت

و من میخوام مجددا متعهد بشم روی هدفهام

میخوام به خودم قول بدم که ده اردیبهشت اگه هرکاری رو انجام نداده بودم و تیک نزده بودم حذف میشه از تو برنامم .

انگیزه و جهت تمام این فعالیت‌ها رسیدن است ...

رسیدن به ....

پروانه گشتن چاره اش جز پیله کردن نیست .

شب خوش

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 25
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 6
  • بازدید کننده امروز : 5
  • باردید دیروز : 2
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 14
  • بازدید ماه : 136
  • بازدید سال : 426
  • بازدید کلی : 12087
  • کدهای اختصاصی